مطلب و تصویر بهم ربطی نداره ولی خواستم با یه تیر دو نشان بزنم
رمز موفقیت

یکى از دوستان پرسیده بود: راز موفقیت هاى خود را در چه چیزهایى مى دانید؟فرمود: اول: کمک و خدمت به پدر و مادر! و جداً در دورانى که مادر پیر خود را نگه مى داشت و یا در مراسم ختم پدرشان شاهد این امر بودیم. طورى اهتمام مى کرد و عهده دار بود که خیال مى کردى همه مسئولیت ها با اوست.دوم: براى علم خود فضیلتى قائل نشده ام. راستى با هرکس چه باسواد، و چه بى سواد، چنان صحبت مى کرد که مخاطب خیال مى کرد او را مشرف به موضوع مى داند و خودش فقط راهنماست و نه بیش.سوم: با خود عهد کرده ام که مراجعین (و به ویژه جوانان) را تحمل کنم. و چه خوب در هدایت و معرفت دستگیرى مى کرد. او در تغذیه دل و روح کار مى کرد و بعد در عمل ارشاد مى نمود. اگر به ازدواج رهنمود مى داد، تا گرفتن وام و واسطگى ازدواج و سپس بعد از آن براى حل اختلافات و تربیت بچه ها کار را ادامه مى داد. او به راستى یادآور این حدیث پیامبر(ص) بود که: خداوند رحمت کند کسى را که وقتى کارى انجام داد محکم کارى کند.

طلبگى و کار یدى

چنان که مرسوم است برخى اشکال مى گیرند که چرا طلبه ها کار یدى نمى کنند و حال آن که على(ع) کار مى کرد; یادم نیست که کسى همین مطالب را به صورت پرسش مطرح کرد یا خود ایشان فرمود: على(ع) که روى زمین کار مى کرد، به این خاطر بود که او را از کار کردن روى استعدادها محروم کرده بودند و گرنه هرگز آدم ها را رها نمى کرد.یکى از برادران طلبه که گویا دل آزردگى زیادى از برخورد برخى بى انصاف ها داشت پرسید: راستى به نظر شما مفت خور کیست؟فرمود: مفت خور کسى است که مشغول انجام تکلیف نباشد. اگر پزشکى بتواند پزشک تربیت کند، ولى تعلیم را رها کرده و مطب باز کند که خود را تأمین مالى کند، بر مسند وظیفه ننشسته است.

دیدار با استاد مزینان

بعد از ارتحال دکتر شریعتى به مشهد رفتیم و به منزل پدر دکتر، استاد محمد تقى مزینانى، سرى زدیم تا تسلیتى عرض کرده باشیم.پدر دکتر خیلى شکسته و غمگین بود. حاج شیخ سوره ى انشراح را توضیح داد و گفت که چگونه ذکر رفیع مى تواند زمینه ى انشراح صدر باشد.سپس فرمود: آیه مى فرماید: «ان مع العسر یسرا»، نه ان بعد العسر یسرا; یعنى همراه سختى آسانى هست نه بعد از سختى; آن هم سه آسانى[1] و مثالى زد: هنگامى که کارگرى بار را بر مى دارد هم خودش و عضلاتش قوى شده، هم مزدى مى گیرد و آبگوشت ظهرش را به پا مى کند. از تکرار آیه ى «فان مع العسر یسرا» نتیجه گرفته مى شود که دو پاداش وجود دارد و یک پاداش هم در آیه ى هفت سوره ى طلاق مطرح شده است. استاد مزینانى از جا برخاست و حاج شیخ را تا در منزل مشایعت کرد و گفت: «یک هفته زمین گیر شده بودم. این تفسیر مرا سر پا کرد!» خدا هر دو را رحمت کند.حاج شیخ خودش فرمود: یک بار هم با دکتر بحثى درباره انتظار داشتم که انتظار بالاتر از اعتراض است. انتظار آمادگى است در فکر، در روح و در عمل؟ ابهام دارد.[2]همین جا بگویم که او معتقد بود دکتر را نباید تکفیر کرد. باید دیدگاه هاى او را نقد و بررسى کرد و نقاط ضعف و قوت آن را نشان داد همچنان که تحلیل دکتر را درباره حرکت امام حسین(ع) در کتاب «عاشورا» نقد نمود.

باز هم توصیه به ازدواج

بعضى ها از توصیه زیاد او به ازدواج تعجب مى کردند. برخى اعتراض، و افرادى هم سوء تعبیرهاى احمقانه داشتند. اما او همیشه مى گفت که ضعف ما در عمل، نشانه ضعف ایمان و محبت به حق[3] و ضعف در محبت به حق، زاییده ى عدم شناخت است.[4] و اولین قدم را پیش از شناخت و آگاهى، آزادى و رهایى از اسارت ها مى دانست. همچنان که قرآن کار انبیاء را همین برداشتن غل و زنجیرها مى داند[5].به هر حال با اولین آشنایى با جوانان و هر فرد مجردى به ازدواج توصیه مى کرد. بهانه ها را مى شکست و موانع را تحقیر مى نمود و همه مشکلات را به سرپنجه ى تدبیر، و بزرگ نمودن هدف و توکل بر خدا حل مى کرد. او نیاز جنسى را مانع بزرگى بر سر راه مى دید و بازى هاى نفس را مى شناخت. به همین سبب مى گفت که باید از این هم عبور کرد و نماند. مى دانست که این امر چه طور در انتخاب هاى انسان تاثیر مى گذارد و به طور پنهان و خزنده رهزنى مى کند. مى گفت نفس را باید تزکیه کرد، فکر را باید آزاد کرد تا درست قضاوت کند. و مثال زیبایى مى زد که طلا فروش ها هنگام کشیدن طلا، پنکه ها را خاموش مى کنند تا جریان هوا در ترازو و سنجش اثر نگذارد!و حالا خاطراتى در این باره به یکى از همین بچه ها گفت: چرا ازدواج نمى کنى؟ او گفت: هنوز زود است.فرمود: اگر کسى لباس گرم زمستانى یا نفت چراغش را زودتر تهیه کند، بهتر نیست؟به دیگرى همین توصیه را کرده بود، اما جوان گفته بود: آخر کى به ما زن مى دهد؟فرمود: وقتى تو خودت روى خودت حساب باز نمى کنى، چه طور دیگران روى تو حساب باز کنند. و خودش ماجراى شیرینى را تعریف کرد که در صفحات قبل گذشت. 

چه باید کرد؟

با یکى از افراد خوش سابقه در انقلاب در خدمت ایشان بودیم. من از لحن گفته هاى آن آقا برداشتم این بود که مأیوس است و در اوضاع کنونى از عمل کردها به بن بست رسیده است . گفتم: استاد شما چه مى گویید؟فرمود: بحث ناامیدى نیست. چراغ ها اول غروب و در ابتداى تاریکى روشن مى شوند. من کار را همان روش در مسئولیت و سازندگى مى دانم. باید همان طور که قبل از انقلاب کار کردیم کار کنیم و دوباره بسازیم.یادم نمى رود وقتى شنیده بود چند جا از سخنرانى هایم برداشت سیاسى و جناحى شده است، گفت: کار تربیتى مقدم بر همه چیز است. هر حکومت با اهداف خویش نیازمند به مهره هاى کارآمد است، به ویژه حکومتى با گرایش علوى که فقط بر شانه هایى که دلى باورمند را در سینه دارند، برپا مى شود. 

خودم مانع نوشته هایم هستم!

با این که ما فرزندان میراث فرهنگى عظیمى هستیم که مى گوید به گفته ها بنگرید نه به گوینده و وسعت فکر و اندیشه را از محدوده ى شخصى بیرون مى کشد و به محتوا پل مى زند، اما استاد محکوم عکس قاعده شده بود. وقتى به افق بلند اندیشه هاى او اشاره مى شد و کسانى خواستار انتشار مجدد کتاب ها (بعد از مدتى که در اثر جوسازى ها حاصل شد) مى شدند، مى گفت: دشمن اصلى کتاب هایم خودم هستم. من خودم براى نوشته هایم مانعم. وقتى من بروم، همه ى این مشکلات حل مى شود. چه مظلومیتى براى او و چه محرومیتى براى نسل نیازمند معاصر و آینده!